احقب
لغت نامه دهخدا
احقب. [ اَ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حَقب و حُقُب.
احقب. [ اَ ق َ ] ( اِخ ) نام یکی ازجنیان که از پیغامبر صلی اﷲ علیه قرآن شنیده است.
احقب. [ اَ ق َ ] ( اِخ ) ابن احمر. عمروبن احمر باهلی شاعر معروف که شعرش اغلب در لغت مورد استشهاد است و عادةً نام او نیاورند و به قال ابن احمر اکتفا کنند. ( مرصع ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید