احقاق
/~ehqAq/
برابر پارسی: دادرسی، دادگری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- احقاق حق ؛ رسانیدن حق بمستحق. حکم به محق بودن او کردن.
احقاق. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حُقّه.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) برحق بداشتن درست دانستن و یقین کردن امری را . یا احقاق حق . ۱ - رسانیدن حق به مستحق . ۲ - حکم به محق بودن مستحق کردن . ۳ - حق خود را گرفتن و بدست آوردن .
جمع حقه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
حق طلبی