احفاد
/~ahfAd/
مترادف احفاد: اخلاف، اولاد، اولادزادگان، نبیرگان، نوادگان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
احفاد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حافِد و حَفَد. دختران. || فرزندزادگان. نبیرگان. نبسه گان اولاد : راه اولاد و احفاد او بازدادند تا بتعهد او قیام می نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). تیر چرخی... بیک پسر جغتای رسید که محبوب ترین احفاد چنگیز بود. ( جهانگشای جوینی ). || یاران. خادمان.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع : حافد و حفد . ۱ - نبیرگان نوادگان فرزند زادگان . ۲ - یاران خادمان .
شتابیدن کسی را
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
ذریه