احصاد. [ اِ ] ( ع مص ) احصادِ حبل ؛ سخت تافتن رسن را. ( منتهی الارب ). سخت بتافتن و ببافتن رسن. ( زوزنی ). || احصاد زرع ؛ بهنگام درو رسیدن کشت و به درو آمدن. ( منتهی الارب ). به درو آمدن کشت. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ).