بفرمود تا بر نقیض نخست
یکی نامه املا نمودند چُست
که آن تیره گردی که چون شام بود
نه گردسپه گرد احشام بود.
هاتفی.
احشام. [اِ ] ( ع مص ) تشویر دادن. شرمنده گردانیدن. خجل کردن. || شنوانیدن مکروهی را. || آزار کردن. || بخشم آوردن. ( تاج المصادر ).
احشام. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است بمسافتی اندک در مشرق گاوبندی به جنوب لارستان.