احراز

/~ehrAz/

مترادف احراز: دستیابی، کسب، پناه دهی، تصرف

برابر پارسی: دست یافتن، رسیدن به چیزی

معنی انگلیسی:
obtaining, holding

لغت نامه دهخدا

احراز. [ اِ ] ( ع مص ) فراهم آوردن. جمع کردن. || در حِرز کردن. ( تاج المصادر ). جائی استوار کردن. || جای دادن. ( منتهی الارب ). || بازداشتن. ( منتهی الارب ). || احراز مکان کسی را؛ پناه دادن جای او را.
|| پاکدامنی. || گرفتن. ( منتهی الارب ).
- اِحراز اَجر ؛ گرد آوردن و گرفتن مزد را.
- اِحراز مقام ؛ در تداول فارسی زبانان ، دارا شدن مقام.

احراز. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حِرز و حَرَز.

فرهنگ فارسی

دریافتن، رسیدن بچیزی، بدست آوردن، نگاهداشتن، فراهم آوردن، استوارکردن، جمع حرز
( مصدر ) ۱ - فراهم آوردن جمع کردن . ۲ - در حرز کردن پناه دادن جای دادن . ۳ - دارا شدن بدست آوردن . ۴ - تصرف چیزی که متعلق به عموم باشد . یا احراز اجر . گرد آوردن و گرفتن مزد را یا احراز مقام . دارا شدن مقام .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - فراهم آوردن ، جمع کردن . ۲ - پناه دادن ، جای دادن . ۳ - به دست آوردن ، رسیدن به چیزی .

فرهنگ عمید

۱. رسیدن به چیزی، به دست آوردن.
۲. فراهم آوردن.
۳. محرز شدن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِحراز به معنی «در حرز قرار دادن چیزی» و نیز به معنی علم پیدا کردن می باشد.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۱، ص۲۹۹.
...

پیشنهاد کاربران

احسن خیلی لغت معنی خوب ووازه
مشخص شدن / معلوم شدن
محقق ساختن
احراز : حصول علم به چیز ی ، به چیزی علم پیدا کردن
کسب
اثبات، پی بردن
آشکار کردن
گواهی
احراز:
به دست آوردن علم و شناخت پیدا کردن به امر یا موضوع یا مطلبی.
احراز:
پی بردن و کشف کردن حقیقت امری مجهول.
احراز:
معلوم گردانیدن و اثبات واقع امری.

معلوم گرداندن
پی بردن، کشف کردن، بدست آوردن
اِحراز - جمع حِرز -
فراهم کردن، جمع کردن، بدست آوردن، دستیابی -
اثبات، ثابت کردن، پایوَر، پایستن -
پی بردن، فهمیدن، تشخیص دادن، شناختن ( شناسایی ) -
تعیین کردن، برگزیدن، پذیرش، تأیید، تصدیق
اثبات
مثالها:
احراز هویت؛ اثبات هویت
احراز صلاحیت: اثبات صلاحیت
احراز تخلیه ملک ( در دعاوی حقوقی ) : اثبات تخلیه ملک

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس