احراز
/~ehrAz/
مترادف احراز: دستیابی، کسب، پناه دهی، تصرف
برابر پارسی: دست یافتن، رسیدن به چیزی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
|| پاکدامنی. || گرفتن. ( منتهی الارب ).
- اِحراز اَجر ؛ گرد آوردن و گرفتن مزد را.
- اِحراز مقام ؛ در تداول فارسی زبانان ، دارا شدن مقام.
احراز. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حِرز و حَرَز.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - فراهم آوردن جمع کردن . ۲ - در حرز کردن پناه دادن جای دادن . ۳ - دارا شدن بدست آوردن . ۴ - تصرف چیزی که متعلق به عموم باشد . یا احراز اجر . گرد آوردن و گرفتن مزد را یا احراز مقام . دارا شدن مقام .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. فراهم آوردن.
۳. محرز شدن.
دانشنامه اسلامی
پیشنهاد کاربران
احسن خیلی لغت معنی خوب ووازه
مشخص شدن / معلوم شدن
محقق ساختن
احراز : حصول علم به چیز ی ، به چیزی علم پیدا کردن
کسب
اثبات، پی بردن
آشکار کردن
گواهی
احراز:
به دست آوردن علم و شناخت پیدا کردن به امر یا موضوع یا مطلبی.
احراز:
پی بردن و کشف کردن حقیقت امری مجهول.
احراز:
معلوم گردانیدن و اثبات واقع امری.
به دست آوردن علم و شناخت پیدا کردن به امر یا موضوع یا مطلبی.
احراز:
پی بردن و کشف کردن حقیقت امری مجهول.
احراز:
معلوم گردانیدن و اثبات واقع امری.
معلوم گرداندن
پی بردن، کشف کردن، بدست آوردن
اِحراز - جمع حِرز -
فراهم کردن، جمع کردن، بدست آوردن، دستیابی -
اثبات، ثابت کردن، پایوَر، پایستن -
پی بردن، فهمیدن، تشخیص دادن، شناختن ( شناسایی ) -
تعیین کردن، برگزیدن، پذیرش، تأیید، تصدیق
فراهم کردن، جمع کردن، بدست آوردن، دستیابی -
اثبات، ثابت کردن، پایوَر، پایستن -
پی بردن، فهمیدن، تشخیص دادن، شناختن ( شناسایی ) -
تعیین کردن، برگزیدن، پذیرش، تأیید، تصدیق
اثبات
مثالها:
احراز هویت؛ اثبات هویت
احراز صلاحیت: اثبات صلاحیت
احراز تخلیه ملک ( در دعاوی حقوقی ) : اثبات تخلیه ملک
مثالها:
احراز هویت؛ اثبات هویت
احراز صلاحیت: اثبات صلاحیت
احراز تخلیه ملک ( در دعاوی حقوقی ) : اثبات تخلیه ملک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)