احراد
لغت نامه دهخدا
احراد. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حرید، بمعنی منفرد و تنهاافتاده از محله قوم است ، و گفته اند ج ِحِرد بمعنی قطعه ای از سَنام است. ( معجم البلدان ).
احراد. [ اَ ] ( اِخ ) چاهی است قدیم در مکه و آن را بنوعبدالدار حفر کرده اند. ( معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید