احراج

لغت نامه دهخدا

احراج. [ اِ ] ( ع مص ) حرام گردانیدن. || حرام گردانیدن زن بتطلیق او. ( منتهی الارب ). || در گناه انداختن. بگناه افکندن. در بزه افکندن. || مضطر گردانیدن. ( منتهی الارب ). مُلجاء گردانیدن. بیچاره گردانیدن. || تنگ کردن. || محتاج کردن.

احراج. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حِرج. گوش ماهیها که برای دفع چشم بد، در گلو آویزند. || قلاده های سگان.

فرهنگ فارسی

گوش ماهی ها که برای دفع چشم بد در گلو آویزند

پیشنهاد کاربران

بپرس