احدار

لغت نامه دهخدا

احدار. [ اِ ] ( ع مص ) اِحدار ثوب ؛ ریشه جامه اندرون کرده دوختن. ( منتهی الارب ). || جامه را دامن کردن. || آماس کردن اندام از زخم چوب. ( منتهی الارب ). || آماسانیدن ( از بسیار زدن ). آماهانیدن. || برتافتن ریشه جامه چنانکه در گلیمها کنند. || فرودآوردن. فروفرستادن.

پیشنهاد کاربران

بپرس