احتیال

لغت نامه دهخدا

احتیال. [ اِ ] ( ع مص ) حیله ساختن. کار ساختن. ( تاج المصادر ). حیلت کردن. ( مؤید الفضلاء ). حیله انگیختن. ( غیاث ). چاره گری. چاره. حیله. ( منتهی الارب ) :
گر بدیدی کارگاه لایزال
دست و پایش خشک گشتی ز احتیال.
مولوی.
آن خیال او بود از احتیال
موی ابروی ویست آن نی هلال.
مولوی.
|| حواله پذیرفتن. ( زوزنی ). قبول حواله. برات ِ وام دادن. ( منتهی الارب ) ( مؤید الفضلاء ). || سال گشت شدن. ( منتهی الارب ). || بدام شکار کردن. ( مؤید الفضلاء ). || در میان گرفتن کسی یا چیزی را.

فرهنگ فارسی

حیله کردن، مکروحیله کردن، حیله بکاربردن، حیله ساختن، چاره جویی کردن ، چاره گری
۱ - ( مصدر ) حیله ساختن کار ساختن حیلت کردن حیله انگیختن . ۲ - حواله پذیرفتن قبول حواله برات وام دادن . ۳ - ( اسم ) چاره گری چاره حیله .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) حیله کردن . ۲ - ذمُه دیگری را پذیرفتن . ۳ - (اِمص . ) حیله - گری ، چاره ساختن .

فرهنگ عمید

۱. حیله کردن، حیله به کار بردن.
۲. چاره جویی کردن، چاره گری.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] احتیال یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای نیرنگ و تدبیر زیرکانه برای تسلیم خصم است.
احتیال را در لغت به معنای به کارگیری حیله و نیرنگ آورده اند و در اصطلاح اهل منطق به کارگرفتن نیرنگ و ترفندی در بحث و جدل است که برای خصم (طرف مقابل) پوشیده باشد.خواجه نصیرالدین طوسی می گوید: «چون مقصود از جدل، الزام غیر است، لامحاله مشتمل بود بر نزاعی، و در اغلب احوال، جدل را به استعمال نوعی از عناد و احتیال احتیاج افتد؛ خاصه آنجا که رای نافع، حق مطلق نبود و به ایراد مشهوراتی که انتاج آن کنند و دفع مشهورات و صادقاتی که انتاج مقابلش کنند، محتاج شود، و یا اگر حق بود، ولیکن اثباتش به برهان به حسب ادراک جمهور متعذر بود؛ پس در نصرتش به مشهورات، تمحّلی و مراوغتی به کار باید داشت».

پیشنهاد کاربران

حیله جستن
راه کاری پیدا کردن
چاره ای اندیشیدن
راه گریزی یافتن
تدبیر کردن
سعدی:
بیچاره به رویت آمدم باز
چون چاره نماند و احتیالم
در حقوق کیفری کلاهبرداری
فریبکاری
دست آویز
راه گریز _ راه وچاره
فریب

بپرس