احتیاج. [ اِ ] ( ع مص ) نیازمند گشتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ) . نیازمند شدن. حاجتمند شدن. افتقار. فقر. بی چیزی. حاجت. حاجتمندی. حاجتومندی. نیازومندی :
آنچه شیران را کند روبه مزاج
احتیاج است احتیاج است احتیاج.
... [مشاهده متن کامل]
مولوی.
ای صاحب متاع صباحت لطافتی
کاورده عاجزی بدرت احتیاج خویش.
وحشی.
- امثال :
احتیاج مادر اختراع است .
ازجان گذشته را بمدد احتیاج نیست .
این دست را مباد بر آن دست احتیاج .
هر علم را که رواج بود به قدر احتیاج بود. ( مقامات حمیدی ) .
- احتیاج افتادن ؛ نیازمند گشتن :
شریف را بخسیس احتیاج می افتد
که برگ کاه بود داروی پریدن چشم.
صائب.
- احتیاج دادن ؛ محتاج کردن. نیازمند کردن :
مده احتیاجم بهر ناکسی
ذلیلم مکن بر درهر خسی.
وحشی.
- احتیاج داشتن ؛ نیازمند بودن. افتقار :
اگر به سایه بید احتیاج خواهی داشت
در آن جهان ، علم آه برفراز اینجا.
صائب.
|| رجوع کردن بسوی کسی.
منبع. لغت نامه دهخدا
لری بختیاری
ایتاژ:احتیاج، نیاز
ایتاژین:گدا، نیازمند
ایتاژیهْ:بدبختی، دربدری
احتیاج. احتیاجی:برای داشت. داشت.
احتیاج: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
نیاز ( اوستای، پهلوی، دری )
اپایست apāyast، استانک astānak ( پهلوی )
واژه احتیاج
معادل ابجد 423
تعداد حروف 6
تلفظ 'ehtiyāj
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ ) [ ع . ]
آواشناسی 'ehtiyAj
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
احتیاج = دربایست / ( دربای = در بای ( بن واژه بایستن ) / نیاز / کمبود هم بدک نیست
محتاج = نیازمند / دربایمند
دربایست آنگونه که بیهقی می نویسد
حاجت . . . . کمبود . . . . .
احتیاجی به دخالت من پیدا نشد.
نیاز و نیازمندی
معنی. نیازمند /کسی که محتاج است و به چیزی نیاز دارد هم خانواده. محتاج حاجت مخالف. نیازنداشتن به انگلیسی. need\NEED
نیاز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)