احتکاک. [ اِ ت ِ ] ( ع مص )خویشتن را بچیزی بخاریدن. ( زوزنی ). خویشتن درمالیدن بوی. با هم خراشیدن. با هم مالیدن. ( غیاث ). || محتاج خاریدن شدن. || با کسی واکوشیدن. ( زوزنی ). با کسی کوشیدن. ( تاج المصادر ). کاویدن با کسی. || احتکاک در صدر؛ خلیدن در دل.
فرهنگ فارسی
خراشیدن، خاریدن، ساییدن، خودرابچیزی مالیدن، کاویدن خویشتن را بچیزی بخاریدن
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) به هم ساییدن ، به هم سودن .
فرهنگ عمید
۱. خراشیدن. ۲. خاریدن. ۳. ساییدن، اصطکاک. ۴. خود را به چیزی مالیدن.