احتما

فرهنگ فارسی

محتم شاید
همدان

فرهنگ عمید

پرهیز کردن بیمار از خوردن چیزی که برایش ضرر دارد.

پیشنهاد کاربران

احتما کن احتما زاندیشه ها
فکر شیر و گور، دل ها بیشه ها
احتماها از دواها سرور است
زآنکه خاریدن فزونی گر است
احتما اصل دوا آمد یقین
احتما کن، قوت جانت ببین
( مولانا )
کسی را که شفا از احتما باید طلبید او از تناول طلبد، از مردمان نباشد.
کشف المحجوب / باب الملامة
تا شد شفای آز، عطاهای او ، نیاز
بیمار وار کرد ز نان خوردن احتما
مسعود سعد
احتما کردن یعنی پرهیز کردن , انجام ندادن, حذر کردن, دوری کردن, برگشتن از فکر , کار, نظر یا حرف.
پرهیز کردن

بپرس