احتلال

لغت نامه دهخدا

احتلال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) حلول. احتلال بمکانی ؛ فرودآمدن بدان.

فرهنگ فارسی

احتلال بمکانی فرود آمدن بدان

پیشنهاد کاربران

احتلال: اشغال کردن جایی را گویند ، ورود قوای یک کشور در کشور دیگر نیز احتلال است

بپرس