لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن.
۳. [قدیمی] حقنه کردن، اماله کردن.
مترادف ها
پرخونی، احتقان، خون انباری
پیشنهاد کاربران
حُقنه کردن و احتقان چون از حرف ح استفاده شده و حرف ح تنها حرف لطیف در میان حروف می باشد که از هیچگونه درگیری ابزار فیزیکی دهانی مثل زبان و دندان و لب ها و سقف دهان استفاده نشده، لذا مرتبط با گرفتگی هوا
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
و اعضای بدن که مرتبط با هوای لطیف هست می باشد. و در علم پزشکی یک بیماری ریوی محسوب می شود. ثمره و نتیجه ی احتقان و حُقنه کردن ایجاد حِقحِق در گلو می باشد. و بیشتر بار روانی و در زمینه پزشکی بعد داخلی بدن که ریه ها می باشد رو شامل میشه مثل تنگی نفس و سینه و دلتنگی یا شنیدن حرف های ناپسند، و ناحق. در کل حرف ح در کلماتی که بعد لطیفی دارند بیشتر استفاده شده است مثل هوا حرارت حارّه حریق حق حقیقت حیات. و حرف ح تنها حرفی هست که ریشه ی همه ی حروف می باشد و پشت همه ی حروف پنهان شده است. به نوعی نفس تمام حروف الفبا می باشد چه صامت و چه مُصَوِّت. به نوعی حیات حروف الفبا می باشد. ولی وقتی به جای حرف ح از حرف خ استفاده می شود یعنی اختناق، ابزارهای فیزیکی دهان درگیر می شوند و یک بعد فیزیکی و بیرونی رو ایجاد می کند. مثل شیر اختناق در خنک کننده ها و کولرها که یک مسیر تنگی را در یک مجرا ایجاد می کند برای افت فشار گاز و ایجاد خاصیت گرماگیری در طرف دیگر. مثل خفه کردن خفقان ایجاد کردن جهت ایجاد خوف و خفگی. کلمه خندق هم که اصطلاحاً به کندک تفسیر میشه با این رویه و قانون ذاتی کلمات تفسیر درستی از کار در نمیاد. بلکه به همون اختناق مربوط میشه. یعنی ایجاد یک اختناق در یک نقطه از مسیر با حفر کانال که قدیم ها این مسایل امنیتی به این سبک وجود داشت. کلماتی مثل حُقْنه کردن، احتقان، اختقان، خَفقان، اختناق، خندق حندق و حق کلماتی هستند که از یک ریشه می باشند. و چَز یا عصاره این کلمات همین کلمه حق می باشد.
گرفتگی
وارد کردن دارو یا تریاک از طریق روده
در گل گیر کردن