بحجت نگه کن که در دین و دنیا
چگونه است از این ناکسان احترازش.
ناصرخسرو.
کنی ار احتراز وقتش نیست ور کنی اضطراب جایش هست.
مسعودسعد.
از رنجانیدن جانوران احتراز نمودم. ( کلیله و دمنه ). و تأکیدی رفت که از راههای شارع احتراز واجب بیند. ( کلیله و دمنه ). و برزویه را مثال داد مؤکد بسوگند که بی احتراز در باید رفت. ( کلیله و دمنه ). و اظهار آنچه بندامت کشد احتراز واجب و لازم شمردن. ( کلیله و دمنه ).هین مکن زین پس فرا گیر احتراز
که ز بخشایش در توبه ست باز.
مولوی.
حکما... گفته اند... بلا گرچه مقدور، از ابواب دخول آن احتراز واجب. ( گلستان ).و ممال آن احتریز است :
ز دشمن بهر حال کن احتریز.
سعدی.
و رجوع به احتریز شود.- احتراز کردن ؛ اجتناب کردن :
حذر ز فتنه آن چشم نیم باز کنید
ز میزبان سیه کاسه احتراز کنید.
صائب.