احباض

لغت نامه دهخدا

احباض. [ اِ ] ( ع مص ) احباض حق ؛ باطل کردن آن. ربودن حق. ( منتهی الارب ). حق کسی را باطل کردن. ( تاج المصادر ). || احباض رکیة؛ پاک کاویدن چاه را که در وی هیچ آب نماند. ( منتهی الارب ). آب چاه کشیدن چنانکه در آن هیچ آب نماند. || احباض سهم ؛ نگذرانیدن تیر را از نشانه و خطا کردن. ( منتهی الارب ). تیر از آماج نگذرانیدن. تیر در پیش تیرانداز افتیدن. ( تاج المصادر ).

پیشنهاد کاربران

بپرس