احاله
/~ehAle/
مترادف احاله: ارجاع، انتقال، محول، واگذار، چاره سازی، حیله
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- احاله کردن ؛ ارجاع کردن. حواله دادن. حوالت کردن.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - محول کردن واگذاشتن کار بدیگری . ۲ - بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن . ۳ - حیله کردن چاره ساختن . ۴ - خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمهای که صحیت محلی دارد و بمحکم. هم عرض آن فرستادن . این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (حقوق ) خارج شدن یک پرونده از صلاحیت یک دادگاه و فرستادن آن به دادگاه دیگر.
مترادف ها
کاهش، اختصار، تبدیل، تقلیل، تنزیل، احیا، ساده سازی، احاله
کاهش، اختصار، تبدیل، تقلیل، احیا، احاله
پیشنهاد کاربران
در لغت به معنی واگذار کردن امری به دیگری است اما در اصطلاح حقوقی خارج شدن پرونده ای از صلاحیت دادگاه و فرستادن آن پرونده به دادگاه دیگری جهت رسیدگی است
خروج دادگاه از صلاحیت محلی برای رعایت پاره ای مصالح.
جابجایی یاانتقال موضوع یا موضوعاتی از محلی به محل دیگر
احاله در لغت به معنی انتقال دادن شئ یا موضوعی از محلی به محل دیگر است.
انتقال دادن
ارجاع
بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن ، تمام کردن سال، ارجاع دادن ، حواله دادن، محول کردن یا واگذار نمودن. در اصطلاح حقوقی خروج دادگاه از صلاحیت محلی و انجام رسیدگی در دادگاهی دیگر در عرض آن به اذن دادگاه عالی برتر.