احاح
لغت نامه دهخدا
احاح. [ اُ ] ( ع اِ ) احیح. احیحة. تشنگی. || خشم. ( منتهی الارب ). || درد دل که از اندوه پیدا شود. غصه و اندوه. || ناله. ( منتهی الارب ).
احاح. [ اُ ] ( ع اِ ) یا اُحاح !؛ دردا! ای وای !
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید