اجناس

/~ajnAs/

مترادف اجناس: اقمشه، امتعه، کالا، اقسام، انواع، گونه ها

برابر پارسی: کالاها

معنی انگلیسی:
goods, commodities

لغت نامه دهخدا

اجناس. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ جنس :
اینچنین آفریده گشت جهان
شغل ( ؟ ) از انواع و مردم از اجناس.
مسعودسعد.
|| و مصطلح دفتر اکبرشاهی آنکه سپاهیان را سوای نقد در وجه علوفه ایشان دهند.
- اجناس عالیه ؛ مقولات. مقولات عشر. قاطیغوریاس .
- جنس الاجناس ؛ جنس عالی. ( اصطلاح منطق ). رجوع به جنس شود.

اجناس. [ اَ ] ( اِخ ) نام پهلوانی تورانی از سپاهیان افراسیاب در شاهنامه :
چو اجناس با ویسه در میمنه
سرافراز هر یک گو یک تنه.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

جمع جنس
( اسم ) جمع : جنس . ۱ - قسم ها نوع ها گونه ها. ۲ - کاها متاع ها .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ جنس . ۱ - قسم ها، نوع ، گونه ها. ۲ - کالاها، امتعه .

فرهنگ عمید

= جِنس

مترادف ها

ware (اسم)
متاع، کالا، جنس، اجناس، کالای فروشی

پیشنهاد کاربران

مفرد کلمه ی جمع چیست
وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ، فَطَرَ "أَجْناسَ" الْبَدائِعِ، ( از دعای عرفه امام حسین علیه السلام )
و او سخاوتمند وسعت بخش است، "انواع" مخلوقات را پدید آورد

بپرس