اجلاب. [ اِ ]( ع مص ) فراهم آمدن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). || اجلاب الدّم ؛ خشک گردیدن خون. || اجلاب الجرح ؛ پوست فراهم آوردن جراحت و به شدن. ( منتهی الارب ). || یاری دادن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). || اجلب العوذة؛ در چرم دوخت تعویذ را. || اجلاب اِبِل ؛ نر زادن شتران. || خداوند شتران نر شدن. ( تاج المصادر ). || ترسانیدن. ( منتهی الارب ). || اجلب القَتَب ؛ بچرم خام پوشانید پالان را تا خشک گردید. ( منتهی الارب ). پوست بر پالان یا زین کردن. ( زوزنی ). || اجلاب فرس ؛ بانگ زدن بر اسب وقت دوانیدن تا درگذرد. زجر کردن اسب. ( منتهی الارب ). بانگ بر ستور زدن تا سبقت گیرد. ( تاج المصادر ). || حیله کردن برای اهل خود و کسب کردن. ( منتهی الارب ). || فراهم کردن گروهی و بانگ کردن آنها. گرد کردن.اجلاب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ جَلَب ، بمعنی آنچه برای فروختن از شهری بشهری برند. || کسانی که ستور از شهری بشهری کشانند بفروختن. ( منتهی الارب ). چوبدار. جَلاّب.