اجسام

/~ajsAm/

برابر پارسی: تنها

لغت نامه دهخدا

اجسام. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ جِسم. تنها و کالبدها. و اکثر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف : جان ها از وحشت منازل اجسام روی با مرکز خویش نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- اجسام آلیه و غیرآلیه ؛ رجوع بهمین کلمات شود.
- اجسام صلبه ( اصطلاح کیمیا ) .
- اجسام مایع ( آب ) .

فرهنگ فارسی

تن ها، کالبدها، جمع جسم
( اسم ) جمع : جسم تن ها کالبدها . یا اجسام آلی ( آلیه ). ۱ - هر جسم که اسم کل بر جزو آن صدق نکند اجسام دارای اجزائ که مجموع آن مای. حیات است . ۲ - ترکیباتی هستند که بدن گیاهان و جانوران را تشکیل می دهند و چون هنگام سوختن آنها اگر اکسیژن بانداز. کفایت نباشد مقداری کربن از خود باقی می گذارند از اینجهت آنها را ترکیبات کربن مینامند آلی . یا اجسام بسیط ( بسیطه ) ۱ - عناصر اربعه را در حال خلوص و بساطت اجسام بسیط گویند مث آب در صورتی که با هیچ یک از عناصر دیگر ترکیب نیافته باشد . ۲ - عناصر . یا اجسام شفاف اجسامی هستند که نور از آنها عبور می کند و حاجب ماورائ نیستند و اشیائ پشت سر آنها را بخوبی میتوان دید مانند : شیشه آب زل هوا و غیره . یا اجسام کدر . اجسامی را گویند که نور از آنها عبور نمی کند و بطور کلی حاجب ماورائ هستند مانند : سنگ و چوب . یا اجسام طبیعی . ۱ - مرکب از ماده و صورت جسمی. طبیعیه میباشند در مقابل صورت تعلیمی که اشکال مختلف وارد بر صورت جسمیه یا جسم طبیعی است . ۲ - تصوف عرش و کرسی . یا اجسام علوی . افک و کواکب و بطور کلی موجودات سماوی اجرام علوی . یا اجسام عنصری . موالید ثث و کاینات کهو همواره در معرض کون و فسادند چه آنها از ترکیب عناصر اربعه و تائ ثیرات اجسام و اجرام سماوی و حوادث جوی تکوین مییابند ( بعقید. قدما ) . یا اجسام غیر آلی ( آلیه ) . اجسام مفرده مقابل اجسام آلی ( آلیه ) . یا اجسام مرکب . اجسامی که از دو یا چند عنصر ترکیب شوند مانند آب که از اکسیژن و ئیدرژن و سنگ مرمر که از کربن و اکسیژن و فلزی بنام کلسیم ترکیب شده است . شمار. اجسام مرکب از چند صد هزار هم تجاوز می کند . یا اجسام منیر ( منیره ) . اجسامی را گویند که از خود نور و درخشندگی دارند مانند : خورشید فروزان شمع روشن مقابل اجسام مستنیر . اجسامی هستند که از خود نور ندارند و نور میگیرند و برای روئ یت آنها از اجسام منیر باید کسب نور کرد مانند : سنگ خاک ماه و غیره اجسامی را گویند که نور از آنها می گذرد ولی اجسامی را که در پشت آنها واقع شده است نمیتوان روئ یت کرد مانند : کاغذ آلوده بچربی شیش. مات و غیره .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ جسم ، تن ها، کالبدها.

فرهنگ عمید

= جسم

پیشنهاد کاربران

واژه اجسام
معادل ابجد 105
تعداد حروف 5
تلفظ 'ajsām
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ جسم]
مختصات ( اَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'ajsAm
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
اجسام: تن ها نه تنها
تنِگان، پیکرها، پیکره ها، تودِگان
معنی اجسام:جمع جسم
هم خانواده:جسم

بپرس