لغت نامه دهخدا
اجساد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ جَسَد. بدنها. جسمها. تن ها. || در صناعت کیمیا عبارت از زر و سیم و آهن و مس و سُرب و رصاص ( قلعی ) و خارصینی است و از آن رو آنها را اجساد گویند که چون آتش آنها را دریابد ثابت و مقاوم باشند، برخلاف ارواح. ( مفاتیح خوارزمی ).
اجساد. [ اَ ] ( ع اِ ) ( ذوات الَ.... ) چهار برج قوس ، حوت ، جوزاء، سنبله ؛ یعنی چهار برج آخر هر فصل و آن را بروج مجسّده نیز گویند. ( منتهی الارب ). و رجوع به ذوات الاجساد شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع : جسد . ۱ - بدنها تن ها جسمها کالبدها . ۲ - زر و سیم و آهن و مس و سرب و رصاص و قلعی و خارصینی .از آن رو آنها را اجساد گویند که چون آتش آنها را در یابد ثابت و مقاوم باشند بر خف ارواح .
چهار برج قوس
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
واژه اجساد
معادل ابجد 69
تعداد حروف 5
تلفظ 'ajsād
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ جسد]
مختصات ( اَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'ajsAd
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
معادل ابجد 69
تعداد حروف 5
تلفظ 'ajsād
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ جسد]
مختصات ( اَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'ajsAd
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین