برافروز آذری ایدون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.
دقیقی.
مگو زین سان ازیرا کاین صنایعشد از تأثیر اجرام و طبایع.
ناصرخسرو.
هم از نفس و هم از عقل و ز اجرام ز چار و سه که اول برده ام نام.
ناصرخسرو.
|| ج ِ جُرْم. گناهان : در این نزدیکی قوریلتای خواهد بود، تفحص اجرام و آثام ایشان بحضور خویشان و امرا تقدیم افتد. ( جهانگشای جوینی ).اجرام. [ اَ ] ( ع اِ ) متاع و ادوات شبان. ( منتهی الارب ).
اجرام. [ اِ ] ( ع مص ) گناه کردن. اِجترام. ( منتهی الارب ). جرم کردن. ( زوزنی ). || گناه جستن : اجرم َ علیه ؛ گناه جست بر وی و جنایت نهاد و کذلک اجرم الیه. || بزرگ و کلان گردیدن. || صاف شدن گونه : اجرم لَونه. || اَجرَم الدم ُ به ؛ چسبید خون به وی. || صاف شدن آواز. ( منتهی الارب ).