اجرام. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ جِرْم. تن ها. اجسام ( و اکثر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام درکثیف ) : چون از وصول او خبر یافتند شادمان گشتند و حیاتی تازه و عیشی نو بمکان او در اجرام و اجسام ایشان ظاهر شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ) . اکثر اطلاق این لفظ بر کواکب و جواهرات و احجار کنند و بر اجسام حیوانی و نباتی روا ندارند مگر بندرت در اجسام ادویه و اعضا. ( غیاث اللغات ) . و گاه اجرام گویند مطلق ، و از آن اجرام فلکی و ستارگان خواهند :
... [مشاهده متن کامل]
برافروز آذری ایدون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.
دقیقی.
مگو زین سان ازیرا کاین صنایع
شد از تأثیر اجرام و طبایع.
ناصرخسرو.
هم از نفس و هم از عقل و ز اجرام
ز چار و سه که اول برده ام نام.
ناصرخسرو.
|| ج ِ جُرْم. گناهان : در این نزدیکی قوریلتای خواهد بود، تفحص اجرام و آثام ایشان بحضور خویشان و امرا تقدیم افتد. ( جهانگشای جوینی ) .
اجرام. [ اَ ] ( ع اِ ) متاع و ادوات شبان. ( منتهی الارب ) .
اجرام. [ اِ ] ( ع مص ) گناه کردن. اِجترام. ( منتهی الارب ) . جرم کردن. ( زوزنی ) . || گناه جستن : اجرم َ علیه ؛ گناه جست بر وی و جنایت نهاد و کذلک اجرم الیه. || بزرگ و کلان گردیدن. || صاف شدن گونه : اجرم لَونه. || اَجرَم الدم ُ به ؛ چسبید خون به وی. || صاف شدن آواز. ( منتهی الارب ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
سلیم
اجرام: واژه ای اربی و جمع جرم که در فارسی برابر با پیکر ها ست، مانند اجرام سماوی یعنی پیکر های آسمانی.
اجرام از ماده جرم ( بر وزن جهل ) به معنی چیدن میوه نارس و سپس هر کار ناخوش آیندی گفته شده است ، و همچنین به وادار کردن کسی به گناه نیز اطلاق می شود ، و از آنجا که انسان در ذات و فطرت خود پیوندی با معنویت و پاکی دارد ، انجام گناهان او را از این پیوند الهی جدا می سازد .
اجسام
جمع. جرم
ستارگان
پیکرها. پیکره ها
گناهان