اجراء کردن


برابر پارسی: انجام دادن، بکاربستن

مترادف ها

implement (فعل)
انجام دادن، اجراء کردن، ایفاء کردن

پیشنهاد کاربران

رانده فرمودن ؛ رانده کردن. طرد کردن.
- || بمجاز، اجرا کردن. انجام دادن. عمل کردن : امیر محمود با. . . . عامل گردیز که بر مالشان حاصلها فزوده آمد سیاستها رانده فرمود. ( تاریخ بیهقی ) .
مجری داشتن . [م ُ را ت َ ] ( مص مرکب ) اجراکردن . به مرحله ٔ اجرا درآوردن . تنفیذ کردن . || معمول داشتن . برقرارکردن : گفت ای خداوند مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف به تفاریق مجری دارند. ( گلستان
...
[مشاهده متن کامل]
) . و همه ٔ اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروات و انعام در حق ایشان مجری داشته . . . ( تاریخ قم ص 5 ) .