اجحار
لغت نامه دهخدا
اجحار. [ اِ ] ( ع مص ) اجحار نجوم ؛ باران نیاوردن ستارگان. || اجحار قوم ؛ با قحط شدن قوم و بقحط رسیدن. ( منتهی الارب ). || بسوراخ ( ددگان و خزندگان ) درآوردن. جنبنده در سوراخ کردن : اجحر فلان الضّب ؛ بسوراخ درآورد فلان سوسمار را و مضطرساخت تا اینکه بسوراخ درآمد. ( منتهی الارب ) || کار بر کسی تنگ گرفتن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید