اجتیاح

لغت نامه دهخدا

اجتیاح. [ اِ ] ( ع مص ) جوح. هلاک گردانیدن. || ازبیخ برکندن. ( منتهی الارب ). ز بن برکندن. ( زوزنی ). استیصال. ذوع : قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک باشد و اقدام بر استیصال و اجتیاح پادشاهان منکر و ملوم. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || ببردن سرما میوه را. ( تاج المصادر ). زدن سرما سردرختی را.

پیشنهاد کاربران

بپرس