فرهنگ فارسی
جدول کلمات
مترادف ها
جمع کردن، گرد کردن، گرد امدن، جمع شدن، بزرگ شدن، فراهم اوردن، نتیجه گرفتن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، استباط کردن
گرد امدن، اجتماع کردن، فراهم امدن
جمع شدن، اجتماع کردن
پیشنهاد کاربران
زِمزدن. اجتماع کردن.
گروه شدن ؛ گرد آمدن . اجتماع کردن . جمع شدن :
ز هر کشوری دانشی شد گروه
دو دیوار کرد از دو پهنای کوه .
فردوسی .
ز هر کشوری دانشی شد گروه
دو دیوار کرد از دو پهنای کوه .
فردوسی .
ندو