اجباری
/~ejbAri/
مترادف اجباری: اضطراری، الزامی، جبری، زورکی، زوری، قسری، قهری، اجباراً، جبراً، قهراً
متضاد اجباری: اختیاری
برابر پارسی: زوری، به زور، ناچاری، ناخواسته، ناگزیری
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
مترادف ها
اجباری، الزام اور
اجباری
اجباری، اضطراری
اجباری، الزام اور، الزامی
اجباری، از روی کره و اجبار
موثر، اجباری، قوی، شدید، قهری
اجباری
مهربان، اجباری، الزامی، اماده خدمت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
زورکی، ناخواسته ( در برخی باره ها با اندک چشم پوشی )
به وقت اجبار
اردوگاه کار اجباری= اردوگاه کار زوری
زورشده
پرفشار
نمونه : اردوگاه کار اجباری = اردوگاه کار پرفشار
نمونه : اردوگاه کار اجباری = اردوگاه کار پرفشار
واداشته
در مقابل اختیاری، با اکراه، به دو سال خدمت وظیفه سربازی نیز گفته می شود.