اجانب
/~ajAneb/
مترادف اجانب: اغیار، بیگانگان، غریبه ها، ناآشنایان، نامحرمان
متضاد اجانب: آشنایان، یاران
برابر پارسی: بیگانگان
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) جمع : اجنبی بیگانگان .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
بیگانگان
جمع اجنبی
خانه ای کاو شود از دست اجانب آباد/ ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است
لیکن تو کیستی خود تا از وطن زنی دم؟ /کز سفره اجانب شادی به ریزه خواری
جمع اجنبی
خانه ای کاو شود از دست اجانب آباد/ ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است
لیکن تو کیستی خود تا از وطن زنی دم؟ /کز سفره اجانب شادی به ریزه خواری
چیزی که مغایرت دارد با باور قبول شده در ذهن ما به ان میگویند بیگانه و این بستگی به باوری دارد که ما برای خود ایجاد کرده ایم
خانه ای کاو شود از دست اجانب اباد
زاشک ویران کنش ان خانه که بیت الحزن است
( عارف قزوینی )
زاشک ویران کنش ان خانه که بیت الحزن است
( عارف قزوینی )