اجازه دادن
برابر پارسی: باردادن، پروانه دادن، گذاشتن، هشتن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
مترادف ها
پذیرفتن، پسندیدن، اعطاء کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، تصویب کردن، روا دانستن، ترخیص کردن
اختیار دادن، اجازه دادن، تصویب کردن، ترخیص کردن
اختیار دادن، اجازه دادن، ترخیص کردن
رها کردن، اجازه دادن، گذاشتن، درنگ کردن، ول کردن، اجاره دادن، اجاره رفتن
اجازه دادن، ترخیص کردن، مجاز کردن، روا کردن، ندیده گرفتن
اجازه دادن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
رضایت دادن به انجام کاری
حق دادن
اختیار دادن و یا راه دادن
راه دادن ( در برخی باره ها )
نمونه:
�آنتونی بلند کن�، وزیر برونمرزی �یانکی� ها گفته است که �واشنگتن� برای کمک به اوکراین به از میان برداشتن راهبست ( تحریم ) ها برای پایان دادن به جنگ راه می دهد ( اجازه می دهد ) .
برگرفته از پیش نویس یادداشتی در دست کار
نمونه:
�آنتونی بلند کن�، وزیر برونمرزی �یانکی� ها گفته است که �واشنگتن� برای کمک به اوکراین به از میان برداشتن راهبست ( تحریم ) ها برای پایان دادن به جنگ راه می دهد ( اجازه می دهد ) .
برگرفته از پیش نویس یادداشتی در دست کار
پارسی، زبان فارسی
مجازبودن اختیار دادن مختار بودن
اختیار دادن، مجوز دادن.
اختیار دادن، مجوز دادن
در پارسی میانه �هیشًتَن� کی گفتند.
جایز شمردن
مجوز دادن
روا داشتن
بار دادن
گوشی
اختیار دادن
راه دادن
این واژه و همچنین اذن دادن عربی و تازی هست و بهترین جایگزینها برایش در فارسی واژه دستوری دادن و هلیدن و هشتن پروانه دادن میباشد
اذن دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)