آج و داغ: گرسنه، مایل، عاشق
( فرهنگ مردم اصفهان، میرسیدعلی جناب، تصحیح: رضوان پورعصار، اصفهان، شهرداری اصفهان، 1385 ) .
( فرهنگ مردم اصفهان، میرسیدعلی جناب، تصحیح: رضوان پورعصار، اصفهان، شهرداری اصفهان، 1385 ) .
آج و داغ: شیفته و دلداده چیزی شدن، سخت بی قرارش شدن.
مثال: چند روزی ست که آج و داغ این کار شده ام.
آج و داغ شدن: شیفته شدن، دل باختن، بی قرار شدن.
مثال: پسره آج و داغش شد رفت.
پی نوشت: ( این واژه عامیانه است )
مثال: چند روزی ست که آج و داغ این کار شده ام.
آج و داغ شدن: شیفته شدن، دل باختن، بی قرار شدن.
مثال: پسره آج و داغش شد رفت.
پی نوشت: ( این واژه عامیانه است )