اثرماط

لغت نامه دهخدا

اثرماط. [ اِ رِم ْ ما ] ( ع مص ) اثرماط سقاء؛ منتفخ گردیدن مشک. || اثرماط مرد؛ برآماسیده شدن او از غلبه خشم.

پیشنهاد کاربران

بپرس