اثبجرار. [ اِ ب ِ ] ( ع مص ) از بیم بایستادن. || سرگشته گردیدن. || رمیدن. || سست و برخاسته خاطر شدن از کار بی آنکه انقطاع کند. || بازگردیدن بشتاب. || اثبجر القوم فی مسیر؛ شک نمودند و متردد شدند در سیر. || اثبجر الماء؛ روان شد آب. ( منتهی الارب ).