اتفاقیه

/~ettefAqiyye/

لغت نامه دهخدا

اتفاقیه. [ اِت ْ ت ِ قی ی َ ] ( ع ص نسبی ) قضیه شرطیه متصله. و آن قضیه ای است که دراو حکم شود به صدق تالی بر فرض صدق مقدم و علاقه ای بین آنها موجود نیست بلکه بمجرّد صدق آن دو این قضیه اتفاق می افتد؛ مثلاً: ان کان الانسان ناطق فالحمار ناهق. بعضی گفته اند اتفاقیه فقط عبارت است از صدق تالی خواه مقدم راست باشد یا دروغ ، و این را اتفاقیه عامه و اولی را اتفاقیه خاصه گویند و ( میان آن دو از نسب ) عموم و خصوص است زیرا هر وقت مقدم راست آمد تالی راست است و عکس این درست نیست. ( تعریفات جرجانی ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - موئ نث اتفاقی . ۲ - قضی. شرطی. متصله و آن قضیهایست که در او حکم شود بصدق تالی بر فرض صدق مقدم و علاقه بین آنها موجود نیست بلکه بمجرد صدق آن دو این قضیه اتفاق میافتد مثلا : اگر انسان سخنگوست پس خر عرعر کننده است . بعضی گفته اند اتفاقیه فقط عبارتست از صدق تالی خواه مقدم راست باشد یا دروغ و اینرا اتفاقی. عامه و اولی را اتفاقی. خاصه گویند و میان آن دو ( از نسب ) عموم و خصوص است زیرا هر وقت مقدم راست آمد تالی راست است و عکس آن درست نیست .

فرهنگ معین

(اِ تِّ یُِ ) [ ع . اتفاقیة ] (ص نسب . ) مؤنث اتفاقی . ۱ - اتفاق افتاده ، واقع شده . ۲ - گاه به گاه .

پیشنهاد کاربران

بپرس