شعله زبان ؛ آنکه با زبان خود آتش افروزد. آنکه بیان آتشین داشته باشد :
فیض شمعی که شد افسرده به محفل نرسد
مردن شعله زبانان سخن خاموشی است.
میرزا رضی دانش ( از آنندراج ) .
فیض شمعی که شد افسرده به محفل نرسد
مردن شعله زبانان سخن خاموشی است.
میرزا رضی دانش ( از آنندراج ) .
آتشین زبان : کسی که زبان تند و تیز دارد ، طعنه گوی بی باک آتشین داری زبان زان دل سیاهی چون چراغ گرد خود گردی از آن تر دامنی چون آسیا ( خاقانی )