ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی.
رودکی.
بگه رفتن کآن ترک من اندر زین شددل من زآن زین آتشکده ٔبرزین شد.
ابوشکور.
اندر خره [ بناحیت پارس ] یکی آتشکده است که آن را بزرگ دارند و زیارت کنند و بنیاداو را دارا نهاده است. ( حدودالعالم ). و اندر کاریان بناحیت پارس آتشکده ای است که آن را بزرگ دارند. ( حدودالعالم ). اندر بشاورد بناحیت پارس دو آتشکده است که آن را زیارت کنند. ( حدودالعالم ). و اندر وی [ کازرون پارس ] دو آتشکده است که آن را بزرگ دارند. ( حدودالعالم ).بیامد خروشان به آتشکده
غمی شد از آن روزهای شده.
فردوسی.
چو شد ساخته کار آتشکده همان جای نوروز و جشن سده.
فردوسی.
گویند پارسیان هفت آتشکده معتبر بعدد هفت کوکب سیار داشته اند و نامهای آنها بدین قرار بوده است : آذرمهر. آذرنوش. آذر بهرام. آذرآیین. آذرخرین. آذر برزین. آذر زردشت.- مثل آتشکده ؛ پرخشم. غضبناک :
سر و مغز کاوس آتشکده ست
همان نامه و جنگ او بیهده ست.
فردوسی.