( آتش زدن ) آتش زدن. [ ت َ زَدَ ] ( مص مرکب ) آتش اندرزدن. سوزانیدن : بفرمود تا آتش اندرزدندهمه شهر توران بهم برزدند.فردوسی.- آتش زدن در مالی ؛ بگزاف صرف کردن آن ، و یا فروختن آن بثمن بخس.- آتش زدن کسی را ؛ او را خشمگین کردن.- موی کسی را آتش زده بودن ؛ درست بوقت رسیدن او.
light (فعل)اشکار کردن، اتش زدن، مشتعل شدن، روشن کردن، برق زدن، اتش گرفتن، بچه زاییدن، اذرخش زدنfire (فعل)انگیختن، اتش زدن، بیرون کردن، بر افروختن، اتش گرفتن، افروختن، شلیک کردن، زبانه کشیدن، پراندن، تیر اندازی کردن، تفنگ یاتوپ را اتش کردنbe alight (فعل)اتش زدنignite (فعل)اتش زدن، مشتعل شدن، روشن کردن، اتش گرفتن، گیراندنburn (فعل)اتش زدن، سوختن، سوزاندن، چریدن، در اتش شهوت سوختن، محترق شدن، سوزش کردنdeflagrate (فعل)اتش زدن، سوزانیدن