آتش زبان ؛ آنکه سخنی سخت گیرا و مؤثر دارد :
سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست.
سعدی.
شعله زبان ؛ آنکه با زبان خود آتش افروزد. آنکه بیان آتشین داشته باشد :
فیض شمعی که شد افسرده به محفل نرسد
مردن شعله زبانان سخن خاموشی است.
میرزا رضی دانش ( از آنندراج ) .