اتش درگرفتن

پیشنهاد کاربران

آتش درگرفتن ؛ آتش افتادن. شعله ور شدن. مشتعل شدن. ( ناظم الاطباء ) .
|| روشن شدن آتش و چراغ. ( غیاث ) . || روشن کردن. مشتعل ساختن : چون چراغی که هزار دفعه خاموش کنند و باز خواهند درگیرند. ( قصص الانبیاء ص 207 ) . عیالش آواز داد که به فلان همسایه شو قطره ای روغن خواه تا چراغ درگیرم. ( تذکرةالاولیاء عطار ) . || آتش زدن. به آتش شعله ور ساختن. مشتعل کردن :
...
[مشاهده متن کامل]

چون نبد بر تو مبارک بر و بوم پدرت
آب و آتش به بر و بوم پدر درگیرم.
خاقانی.