اتحاد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
یگانگی، یکپارچگی، همبستگی، یکدلی، یکرنگی، یکسویی، همسویی ( دری ) 
ارمانی ermāni ( پهلوی: ermānih ) 
فرایوج farāyuj ( اوستایی: frayuj ) .
یکّه و تکّه. 
گسیخته و گسسته. 
پیوسته و نا پیوسته. 
پیوسته و نا پیوسته. 
پراکنده و ناپراکنده. 
دور از هم و نزدیک به هم. 
دورش و نزدیکش. 
یکّه و نایکّه. 
تکّه و ناتکّه. 
دسته و نادسته.  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
بسته و نبسته. 
آکنده و پراکنده. 
آکند و پراکند. 
آکندا و پراکندا. 
آکَنِش و پَراکَنِش. 
باهم و بی هم. 
هموار و ناهموار. 
جور و ناجور. 
گِرد وپخش. 
گُرُو و گُرِه به لری و لکی.
ایویْه= ivih یگانگی، اتحاد، اتفاق، وحدت ( واژه پهلوی )
اتحاد المدرک و المدرک:یکش دریافته و دریابنده ( دریافتور و دریافتگر ) .
" یکش ماده و صورت": اتحاد الماده والصوره:unity of matter and forme.
اتحاد الزمانunity of time. 
یِکِش زمان. 
شرط الزمان: مرج زمان.
الاتحاد بحسب الوجود:unity withregard to ( external ) existence. 
یکه بر پایهء هستی .
اتحاد. [ اِت ْ ت ِ ] ( ع مص ) یکی شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) . یگانگی داشتن. یگانگی کردن :
گفت چون ندهی بدین سگ نان زاد
گفت تا این حد ندارم اتحاد. 
مولوی. 
یک رنگی. || یگانگی. || یکدلی. یک جهتی. || موافقت. وفق. توافق. || اجتماع. وَحدَت : میان این هر دو پادشاه به اتحاد و اشتباک رسانیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ) . || مزاوجت. زواج.  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
 - اتحاد، اتحادالاثنین ؛ اتحاد آدمی با عقل فعال ( اصطلاح فلسفه ) . 
 - اتحادالأصابع ؛ عیبی در دست و آن پیوستگی انگشتان باشد بیکدیگر در خلقت ( اصطلاح طب ) . 
 - به اتحاد آراء ؛ به اتفاق آراء. 
ترکیب های دیگر:
 - اتحاد جوهر ( اصطلاح فلسفه ) . اتحاد رباطی ( اصطلاح طب ) . اتحاد زمان ( اصطلاح فلسفه ) . اتحاد شکل ( اصطلاح کیمیا ) . اتحاد صورت ( اصطلاح کیمیا ) . اتحاد عاقل و معقول ( اصطلاح فلسفه ) . اتحاد غضروفی ( اصطلاح طب ) . اتحاد ماهیت ( اصطلاح فلسفه ) . 
منبع. لغت نامه دهخدا
لری بختیاری
دَسوایَکی، یَکین، گِئوو گِری، یَگِهری ( با فتحه و کسره ی کشیده ) :اتحاد
همدستگی" دسته ای که همدل و هم بسته و هم باش یکدیگر در راهی هستند
وفاق
معنی اتحاد=یکپارچگی
تیم فوتبال الاتحاد عربستان
اتحاد
کردی: یکیتی
هم بستگی
یکی شدن
نقش من از چشم تو آواز داد
 که منم تو ، تو منی در اتّحاد
یک دستی
 ( بیهقی )
وارد اتحاد شدن با کسی ( علیه ) . . . . . . . .
پیوستگی
همدلی. متحد بودن
یکدستی
پیوند
احتاد اعتماد
متحد بودن
این واژه شاید ریشه ایرانی داشته باشد و از هیت اوستایی ساخته شده باشد اما برابر های آن :همدستی ، همپیمانی ، همراهی ، یکپارچگی یا واژه انجمن برای اتحادیه . 
سازمان ملل متحد : یا سازمان جهانی یکپارچگی
سازمان جهان یکپارچه
هم بستگی
یکدلی_ یکی شدن
ریشه این واژه و واژه متحد و واژه های همخانواده از واژه آریایی " هیت" است ، ناگفته نماند که زبان عربی ، زبانی ساختگی است که بیش از نود درصد واژه های آن ایرانی ، عبری و سریانی و زبان های دیگر است
یکچندی
متحد بودن
اشتراک همه ی افراد یک ملت در آمال و مقاصد چنان که به مقصد برسند
یکدلی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)