هرکه شد مر شاه را او جامه دار
هست خسران بهر شاهش اتّجار.
مولوی.
|| دارو بگلوی خود فروبردن. ( زوزنی ). || میان دهن را علاج کردن. || علاج کردن. ( زوزنی ). || خویشتن را علاج کردن به وجور. ( و وجور داروست که در دهن ریزند ). دارو گرفتن بوجور. ( منتهی الارب ).