ابین

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( آبین ) آبین. ( اِخ ) نام قریه ای است از توابع شیراز و مغاره ای به نزدیک آن که مومیایی معدنی از آنجا خیزد. || نام مومیایی که از معدن آبین گیرند. موم آبین. و صاحب برهان در آیین نیز همین معنی را آورده است.
ابین. [ اُ ب َ ] ( اِخ ) ابن سفیان. محدث است.

ابین. [ ] ( اِخ ) موضعی است به عَدَن و آنرا بندری بنام المحل. ( دمشقی ).

ابین. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) مردی از حمیر که عَدَن بدو منسوب است و گویند: عَدن ُ اَبین.

ابین. [ اَ ی َ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از بَیِّن. پیداتر. هویداتر. روشن تر. آشکارتر.
- امثال :
ابین من فلق الصبح .
ابین من الغد و الامس .
|| فصیح تر. افصح : هو ابین من فلان.

ابین. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) نام مخلافی به یمن که عدن جزء آن است. ( مراصدالاطلاع ).

فرهنگ فارسی

( آبین ) نام مومیایی که از معدن آبین گیرند
آشکارتر، روشنتر، هویداتر ، فصیح تر
پیداتر

پیشنهاد کاربران

آبین : /ābin/ آبین به معنی به رنگ آب، همانند آب.
به معنای زلال و پاک
آبین یعنی به مانند آب پاک و زلال چون دارای ین نسبت می باشد و معنی دیگر آن، جایی که دشت بوده و ناگهان چشمه و آبی از آن جاری می شود
مثل آب

بپرس