ابیل
لغت نامه دهخدا
- ابیل الابیلین ؛ مهتر عیسی علیه السلام.
|| اندوهگین. ( منتهی الارب ). || دسته کاه. ( منتهی الارب ). جوالیقی گوید: الأبیل ؛ الراهب ، فارسی مُعرّب... و هی عصا الناقوس. ج ، ابیلون ، ابیلین.
ابیل. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ اِبِل.
ابیل. [ اِب ْ بی ] ( ع اِ ) گروهی از پرندگان و گروهی از اسبان و گروهی از شتران و پی درپی آینده از ایشان. ( منتهی الارب ). || گله مرغان. ج ، ابابیل.
ابیل. [ اَ ] ( اِ ) نام نباتی است ، بیخش چون شلغم و خوش طعم ، برگش مانند اسپست ، شاخهای او بسیار و تخمش شبیه به تخم زردک. در کنار دریاروید و مؤلف اختیارات گفته است برگ آن آنچه در زمین خشک رسته باشد قاتل است. ( از تحفه حکیم مؤمن ).
فرهنگ فارسی
گروهی از پرندگان و گروهی از اسبان
پیشنهاد کاربران
معنی لغوی آبیل یعنی پارسا ، پرهیزگار، متقی، باایمان ودوست داشتنی