لغت نامه دهخدا
ابیض. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) نام کوهی بمکه مشرف بر حق ابراهیم بن محمدبن طلحةو حق ابی لهب و آنرا بجاهلیت مُستَنذَر مینامیدند.
ابیض. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) کوه عرج. و آن بر سر راه حاج میان مکه و مدینه باشد.
ابیض. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) ( بحرالَ..... ) نام قسمت علیای نیل تا آنجا که به بحرالأزرق پیوندد. رجوع به نیل شود.
ابیض. [ اَ ی َ] ( اِخ ) ( بحر... ) خلیج اقیانوس منجمد شمالی بشمال روسیه از طرف مغرب محدود بشبه جزیره های کلا و از طرف مشرق به کانین و ممتد است از شمال شرقی بجنوب غربی بطول 555 هزار گز و حد اعلای عرض آن 250 هزار گز است.
ابیض. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) ( سیّد... ) لقب الثائر باﷲ علوی. رجوع به حبط1 ص 345 ورجوع به ابوالفضل جعفربن محمدبن حسین المحدث شود.
ابیض. [ اَ ی َ ]( اِخ ) ( الوادی الَ.... ) رجوع به وادی الأبیض شود.
ابیض. [ اَ ب َی ْ ی ِ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر اباض و آن رسنی است که بدان دست شتر را با بازویش بندند تا پا برداشته دارد.
ابیض. [ اَ ی َ ] ( اِخ ) یاابیض المدائن یا قصر ابیض. نامی است که عرب بقصر ساسانیان در مدائن داده اند. یاقوت گوید: او یکی از عجائب دنیا و تا زمان مکتفی برپای بود و این همان قصر است که بحتری شاعر عرب آنرا بدین گونه وصف کرده است :
و لقد رابنی بنوبن عمی -
بعد لین من جانبیه و انس
و اذا ماجفیت کنت حریا -
ان اری غیر مصبح حیث امسی
حضرت رحلی الهموم فوجّهَ
-ت الی ابیض المدائن عنسی
اتسلی عن الحظوظ و آسی
لمحل من آل ساسان درس
ذکّرتنیهم الخطوب التوالی
و لقد تذکر الخطوب و تنسی
و هم ُ خافضون فی ظل عال
مشرف یحسر العیون و یخسی
مغلق بابه علی جبل القبَ
-ق الی دارتی خلاط و مکس
حلل لم تکن کأطلال سعدی بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
سفید، سفیدرنگ، سفیدپوست
( صفت ) ۱ - سپید سفید سپید رنگ مقابل اسود سیاه . ۲ - سپید پوست . ۳ - سپید سر . ۴ - شمشیر . ۵ - گوشت خام . ۶ - جوانی . ۷ - مرد پاک ناموس . تائ نیث آن در عربی بیضائ است جمع : بیض . یا موت ابیض . مرگ ناگهانی موت فجائی
نامی است که عرب به قصر ساسانیان در مدائن دادند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
لیس کُلّ أبیض بیضة
ولا کلّ بیضة کُرة أرضیّة
ولا کلّ أرض مرضیّة
ولا کلّ مرضیة راضیة
==
هر گِرد گردو نیست
All that glitters is not gold
لیس کل أسود غُراب
ولا کل أسد قِرْضَاب
ولا کلّ بیضة کُرة أرضیّة
ولا کلّ أرض مرضیّة
ولا کلّ مرضیة راضیة
==
هر گِرد گردو نیست
لیس کل أسود غُراب
ولا کل أسد قِرْضَاب
۹۰ درصد مواقع معنی سفید میدهد . ریشه این هم ب ی ض هست . کلمات همچون بیضه نیز ریشه از همین کلمه دارد
۱. مونث آن هم ( ( بیضاء ) ) می شود.
۱. مونث آن هم ( ( بیضاء ) ) می شود.