ابیب. [ اَ ] ( ع مص ) آماده سیر شدن :اَب للسیر اَبّاً و ابیباً و أباباً و أبابةً.
ابیب. [ اَ ] ( اِ ) نام ماه اوّل سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت ، تقریباً معادل با ابریل.
ابیب. [ اَ ی َ ] ( اِ ) در بعض فرهنگها در معنی این صورت ، گفته انداخلال باشد از خلل ، و در بعض دیگر خلال بمعنی دندان کاو. و شاهد هر دو دعوی در قطعه ذیل است :
ای رخ تو آفتاب و غمزه تو یب
کرد فراقت مرا چو زرین ابیب
اشبه وغامی شدم ز درد جدائی
هامی و وامی شدم ز جستن مترب
رنگ رخ من چو غمروات شد از غم
موی سر من سپید گشت چو مهرب.
منجیک.
یب را بمعنی تیر و سهم و ابیب را دندان کاو و خلال و غامی را ناتوان و هامی را سرگردان و وامی را درمانده و مترب را تب و حمّی و غمروات را بهی و سفرجل گفته اند و برای همه از همین قطعه شاهدآورده اند و کلمه اشبه و مهرب قطعه را متعرض نشده اند و بقرینه ممکن است اشبه را بیمار و مهرب را مثلاً برف حدس زد. لکن هیچیک از این نُه صورت شنیده نشده و شاهدی نیز جز درین سه بیت منجیک برای آن نیامده و گمان قوی میرود شاعر بمزاح لغاتی ساخته و استعمال کرده است و شاید این کلمات از لغات لهجه ای محلی باشد چنانکه در یکی از نسخ لغت نامه اسدی در کلمه یب گوید: یب تیر بود به زبان سمرقندی. واﷲ اعلم.