ابی ملک
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه آزاد فارسی
اَبیمَلِک (Abimelech)
(در عبری به معنی پدر من شاه است) در عهد عتیق۱، پسر نامشروع جِدعون۲. ۷۰ تن از برادران خود به جز کوچک ترین آنان، یوتام۳، را کشت و شاهِ شِکیم۴ شد. یوتام، بنا بر حکایت تمثیلی سلطنتِ خار، که نخستین تمثیل تورات است، سر به شورش برداشت. بنا بر حکایات مشابهی، در باب های بیست و ۲۶ از سفر پیدایش، دو تن از شاهان فلسطینی جِرار۵، که آنان هم ابیملک نام داشتند، با این تصور که زنان ابراهیم۶ و اسحاق۷ خواهران ایشان اند، درصددِ نکاح با آنان برآمدند؛ اما وقتی نسبت حقیقی شان آشکار شد هر دو زن به شوهرانشان بازگردانده شدند.
(در عبری به معنی پدر من شاه است) در عهد عتیق۱، پسر نامشروع جِدعون۲. ۷۰ تن از برادران خود به جز کوچک ترین آنان، یوتام۳، را کشت و شاهِ شِکیم۴ شد. یوتام، بنا بر حکایت تمثیلی سلطنتِ خار، که نخستین تمثیل تورات است، سر به شورش برداشت. بنا بر حکایات مشابهی، در باب های بیست و ۲۶ از سفر پیدایش، دو تن از شاهان فلسطینی جِرار۵، که آنان هم ابیملک نام داشتند، با این تصور که زنان ابراهیم۶ و اسحاق۷ خواهران ایشان اند، درصددِ نکاح با آنان برآمدند؛ اما وقتی نسبت حقیقی شان آشکار شد هر دو زن به شوهرانشان بازگردانده شدند.
wikijoo: ابیملک
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید