ابکی

/~Abaki/

مترادف ابکی: ( آبکی ) آبدار، آبگین، تنک، روان، مایع

متضاد ابکی: ( آبکی ) جامد

معنی انگلیسی:
aqueous, dilution, soft, liquid, serous, soupy, thin, washy, watery, weak, wishy-washy, liquld

لغت نامه دهخدا

( آبکی ) آبکی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) در تداول عامه ، رقیق. تنک. گشاده. || مایع و روان. مقابل جامد.
ابکی. [ اَ کا ] ( ع ن تف ) گرینده تر.

فرهنگ فارسی

( آبکی ) ( صفت ) ۱- آنچه مانند آب است مایع روان . مقابل جامد . ۲ - رقیق تنک گشاده . ۳ - پر آب آبدار . ۴ - دانه ای که آب بخود کشیده و آماد. جوانه زدن و سبز شدن باشد.
رقیق تنک
آنچه که مانند آب باشد، آبدار، پر آب، آب لمبو
گرینده تر

فرهنگ معین

( آبکی ) (بَ ) (ص نسب . ) ۱ - مایع ، روان . ۲ - کنایه از: بی دوام و نامطمئن . ۳ - پرآب .

فرهنگ عمید

( آبکی ) ۱. آنچه مانند آب باشد.
۲. آبدار، پرآب.
۳. آب لمبو.
۴. [مقابلِ غلیظ] رقیق.
۵. بی محتوا.
۶. (اسم ) مشروب.

واژه نامه بختیاریکا

( آبکی ) اَو شُرتلیق؛ اَو هِرتِلقو؛ تِر

جدول کلمات

آبکی
شل

مترادف ها

watery (صفت)
ابدار، رقیق، ابی، تر، ابکی، پر اب، اشکبار

dilute (صفت)
ابکی

washy (صفت)
سست، رقیق، کم رنگ، ابکی، اب زیپو

diluted (صفت)
ابکی

soupy (صفت)
ابکی، شبیه ابگوشت

wishy-washy (صفت)
بی مزه، سست، رقیق، ابکی، زیپو

فارسی به عربی

تخفیف

پیشنهاد کاربران

اَبکی=بی تعصّب=بدون وابستگی=
عاقل=وابسته به عقل=وابسته به خودِعاقل=عقل محض=عقل مطلق
09131869609
آب ( اسم ) = water
آبکی ( صفت ) = watery, liquid
آبی ( اسم، صفت ) = رنگِ آبی = blue
آبکی: بی ارزش، از روی بی علاقگی
آبدار، آبگین، تنک، روان، مایع
شل

بپرس