ابکی
/~Abaki/
مترادف ابکی: ( آبکی ) آبدار، آبگین، تنک، روان، مایع
متضاد ابکی: ( آبکی ) جامد
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
ابکی. [ اَ کا ] ( ع ن تف ) گرینده تر.
فرهنگ فارسی
رقیق تنک
آنچه که مانند آب باشد، آبدار، پر آب، آب لمبو
گرینده تر
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. آبدار، پرآب.
۳. آب لمبو.
۴. [مقابلِ غلیظ] رقیق.
۵. بی محتوا.
۶. (اسم ) مشروب.
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
شل
مترادف ها
ابدار، رقیق، ابی، تر، ابکی، پر اب، اشکبار
ابکی
سست، رقیق، کم رنگ، ابکی، اب زیپو
ابکی
ابکی، شبیه ابگوشت
بی مزه، سست، رقیق، ابکی، زیپو
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
اَبکی=بی تعصّب=بدون وابستگی=
عاقل=وابسته به عقل=وابسته به خودِعاقل=عقل محض=عقل مطلق
09131869609
عاقل=وابسته به عقل=وابسته به خودِعاقل=عقل محض=عقل مطلق
09131869609
آب ( اسم ) = water
آبکی ( صفت ) = watery, liquid
آبی ( اسم، صفت ) = رنگِ آبی = blue
آبکی ( صفت ) = watery, liquid
آبی ( اسم، صفت ) = رنگِ آبی = blue
آبکی: بی ارزش، از روی بی علاقگی
آبدار، آبگین، تنک، روان، مایع
شل