در روانشناسی
ابژه: شئ واقعی و درونی شده ، پنداره و تصور قابل درک
ابژه: شئ واقعی و درونی شده ، پنداره و تصور قابل درک
♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_objectify
یا #to_objectivate به معنای چیزی را شیء ( ابژه ) در نظر گرفتن؛ یک مفهوم را شیء گونه یا ذات مند یا مادی وصف کردن؛ عینیت دادن؛ و جُزین
ا↙️
#براژستن ( barāzhestan )
... [مشاهده متن کامل]
یا:
#براژینیدن ( barāzhinidan ) 👈 بر ( پیشوندِ فعل به معنای رویِ، بالایِ، کنارِ، پیشِ ) ا ( حرفِ میانجی ) ژین ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ šan به معنای لرزیدن، تکاندن، پرت کردن ) - - یدن ( نشانه ی مصدر )
🔺 نکته:
۱ - ستاکِ حالِ بَراژِستن می شود: بَراژین . ( بسنجید با نشستن —� نشین . )
۲ - برای دیدنِ هم ریشه های جزءِ دومِ بَراژِستن بروید به: #to_subjectify .
▪️مثال:
۱ - یک نگرشِ جنسیتی که زنان را می بَراژِینَد ( ابژه یا شیء می پندارد ) چیزی نبود که او دلش بخواهد به آن متهم شود.
۲ - سهراب شاعرِ خوبی بود زیرا آنچه از جنسِ احساس بود را به زیبایی می بَراژِست ( جسمیت می بخشید، شیءگونه وصف می کرد. )
🔺 توجه:
🔹 #object عین، شیء، ابژه
🔹 #براژه ( بَراژه )
▪️مثال:
۱ - بیماریِ کزاز بَراژه ی ( ابژه ی، موضوعِ ) یک پژوهشِ فراگیر در شرقِ آفریقا بود.
۲ - چند تا از روستائیان می گفتند که یک بَراژه ی ( شیءِ ) گرد و درخشان در آسمان دیده اند.
۳ - با حرفی که زد ناگهان بَراژه ی ( ابژه ی ) تمسخر میانِ کارگران شد.
🔸 #objective عینی، غیرِذهنی، غیرِشخصی
🔸 #براژین ( بَراژین )
یا: #براژا ( بَراژا )
یا: #براژان ( بَراژان )
▪️مثال:
۱ - دانشمندان می گویند که مدارکی بَراژین ( عینی ) و انکارناپذیر برای اثباتِ نابودیِ زمین در دویست سالِ واپسین در دست دارند.
۲ - باید اعتراف کنم که داوریِ من درباره ی او بر پایه ی بررسی های بَراژین ( عینی ) نبود، بلکه بر پایه ی گمانه های بی بنیاد بود.
🔹 #objectively
🔹 #براژیانه
یا: #براژانه
▪️مثال:
همه ی گزارش ها درباره ی قتلِ وزیر باید بَراژانه ( به طورِ عینی، براساسِ مدارکِ موجود ) بررسی شوند، نه برپایه ی پیشینه ی افرادِ مظنون یا متهم.
🔸 #objectivity عینیت
or: #objectiveness
🔸 #براژینگی ( بَراژینِگی )
▪️مثال:
آنچه علم را ارزشمند کرده است بَراژینِگیِ ( عینیتِ، واقعیتِ بیرونیِ ) آن است.
🔹 #objectified ابژه شده
🔹 #براژسته ( براژِسته )
▪️مثال:
جهانِ بَراژِسته ( ابژه شده ) در نگاهِ انسان هرگز از دستکار ی های او در امان نخواهد بود.
🔸 #objectification ابژه سازی
🔸 #براژینش ( بَراژینِش )
▪️مثال:
هرزه نگاری یک مثالِ آشکار از بَراژینشِ ( ابژه سازیِ ) زن در جهانِ امروز است.
🔹 #objectifier
🔹 #براژین گر ( بَراژین گر )
🔸 #objectifiable
🔸 #براژستنی
یا: #براژین شوا
یا: #براژین پذیر
🔹 #objectivism جهان ابژه پنداری
🔹 #براژین گرایی
▪️مثال:
امروزه نمادگرایی بیش از هر زمانِ دیگری با بَراژین گرایی از درِ ستیز درآمده است.
🔸 #objectivist ( ic ) جهان ابژه پندار
🔸 #براژین گرا
▪️مثال:
او می گفت بَراژین گرایان ( جهان ابژه پنداران، جهان براژه پنداران ) توانِ تجسم و خیال پردازی ندارند، و داستان و هنر در جهانِ آن ها جایی ندارند.
🔹 #objectivistically
🔹 #براژین گرایانه
🔸 #to_objectivize عینی تفسیر کردن
🔸 #براژانیدن ( بَراژانیدن )
▪️مثال:
بررسی های آماری به ما کمک می کند تا جهانِ پیرامون را بَراژانیم ( تفسیرِ عینی کنیم. )
🔹 #objectivization
🔹 #براژانش ( بَراژانِش )
🔺 نکته:
برای دیدنِ هم ریشه های جزءِ دومِ بَراژِستن بروید به: #to_subjectify
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگاتِ عمومی و تخصصی
نوواژه برای جایگزینیِ #to_objectify
یا #to_objectivate به معنای چیزی را شیء ( ابژه ) در نظر گرفتن؛ یک مفهوم را شیء گونه یا ذات مند یا مادی وصف کردن؛ عینیت دادن؛ و جُزین
ا↙️
#براژستن ( barāzhestan )
... [مشاهده متن کامل]
یا:
#براژینیدن ( barāzhinidan ) 👈 بر ( پیشوندِ فعل به معنای رویِ، بالایِ، کنارِ، پیشِ ) ا ( حرفِ میانجی ) ژین ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ šan به معنای لرزیدن، تکاندن، پرت کردن ) - - یدن ( نشانه ی مصدر )
🔺 نکته:
۱ - ستاکِ حالِ بَراژِستن می شود: بَراژین . ( بسنجید با نشستن —� نشین . )
۲ - برای دیدنِ هم ریشه های جزءِ دومِ بَراژِستن بروید به: #to_subjectify .
▪️مثال:
۱ - یک نگرشِ جنسیتی که زنان را می بَراژِینَد ( ابژه یا شیء می پندارد ) چیزی نبود که او دلش بخواهد به آن متهم شود.
۲ - سهراب شاعرِ خوبی بود زیرا آنچه از جنسِ احساس بود را به زیبایی می بَراژِست ( جسمیت می بخشید، شیءگونه وصف می کرد. )
🔺 توجه:
🔹 #object عین، شیء، ابژه
🔹 #براژه ( بَراژه )
▪️مثال:
۱ - بیماریِ کزاز بَراژه ی ( ابژه ی، موضوعِ ) یک پژوهشِ فراگیر در شرقِ آفریقا بود.
۲ - چند تا از روستائیان می گفتند که یک بَراژه ی ( شیءِ ) گرد و درخشان در آسمان دیده اند.
۳ - با حرفی که زد ناگهان بَراژه ی ( ابژه ی ) تمسخر میانِ کارگران شد.
🔸 #objective عینی، غیرِذهنی، غیرِشخصی
🔸 #براژین ( بَراژین )
یا: #براژا ( بَراژا )
یا: #براژان ( بَراژان )
▪️مثال:
۱ - دانشمندان می گویند که مدارکی بَراژین ( عینی ) و انکارناپذیر برای اثباتِ نابودیِ زمین در دویست سالِ واپسین در دست دارند.
۲ - باید اعتراف کنم که داوریِ من درباره ی او بر پایه ی بررسی های بَراژین ( عینی ) نبود، بلکه بر پایه ی گمانه های بی بنیاد بود.
🔹 #براژیانه
یا: #براژانه
▪️مثال:
همه ی گزارش ها درباره ی قتلِ وزیر باید بَراژانه ( به طورِ عینی، براساسِ مدارکِ موجود ) بررسی شوند، نه برپایه ی پیشینه ی افرادِ مظنون یا متهم.
🔸 #objectivity عینیت
🔸 #براژینگی ( بَراژینِگی )
▪️مثال:
آنچه علم را ارزشمند کرده است بَراژینِگیِ ( عینیتِ، واقعیتِ بیرونیِ ) آن است.
🔹 #objectified ابژه شده
🔹 #براژسته ( براژِسته )
▪️مثال:
جهانِ بَراژِسته ( ابژه شده ) در نگاهِ انسان هرگز از دستکار ی های او در امان نخواهد بود.
🔸 #objectification ابژه سازی
🔸 #براژینش ( بَراژینِش )
▪️مثال:
هرزه نگاری یک مثالِ آشکار از بَراژینشِ ( ابژه سازیِ ) زن در جهانِ امروز است.
🔹 #براژین گر ( بَراژین گر )
🔸 #براژستنی
یا: #براژین شوا
یا: #براژین پذیر
🔹 #objectivism جهان ابژه پنداری
🔹 #براژین گرایی
▪️مثال:
امروزه نمادگرایی بیش از هر زمانِ دیگری با بَراژین گرایی از درِ ستیز درآمده است.
🔸 #objectivist ( ic ) جهان ابژه پندار
🔸 #براژین گرا
▪️مثال:
او می گفت بَراژین گرایان ( جهان ابژه پنداران، جهان براژه پنداران ) توانِ تجسم و خیال پردازی ندارند، و داستان و هنر در جهانِ آن ها جایی ندارند.
🔹 #براژین گرایانه
🔸 #to_objectivize عینی تفسیر کردن
🔸 #براژانیدن ( بَراژانیدن )
▪️مثال:
بررسی های آماری به ما کمک می کند تا جهانِ پیرامون را بَراژانیم ( تفسیرِ عینی کنیم. )
🔹 #براژانش ( بَراژانِش )
🔺 نکته:
برای دیدنِ هم ریشه های جزءِ دومِ بَراژِستن بروید به: #to_subjectify
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگاتِ عمومی و تخصصی
در حقوق به معنای:
بزه دیده ی تجاوز جنسی
مفعول
قربانی تجاوز
بزه دیده ی تجاوز جنسی
مفعول
قربانی تجاوز
موضوع، چیزی که در برابر ذهن آدمی قرار گرفته است.
جسم، موجود، مفعول
آنچه که فکر شده ابژه و آنچه که فکر میکندش سوبژه
هر واقعیت عینی که خارج از ذهن ما قرار دارد.
میشه از معادل های کلاسیک
ابژه: منظور : آنچیزی که در موردش فکر میشه
سوژه: ناظر: انچیزی که مشاهده گر و انتزاع گر است
ابژه: منظور : آنچیزی که در موردش فکر میشه
سوژه: ناظر: انچیزی که مشاهده گر و انتزاع گر است
سوژه حقیقی است و ابژه واقعی، به تعبیری می توان گفت در فلسفه حقیقت چیز ها سوژه و نظریه ها ابژه هستند و یا در زیبایی شناسی، هنر سوژه و اثر هنری ابژه هستند
ابژه یا همان آبجکت در انگلیسی به معنای مفعول و سوبژه همان سابجکت انگلیسی به معنای فاعل است.
ابژه در فرانسه همان آبجکت انگلیسی یا مفعول و
سوبژه فرانسوی همان سابجکت در انگلیسی به معنای فاعل است.
سوبژه فرانسوی همان سابجکت در انگلیسی به معنای فاعل است.
برابرِ واژه " سوژه" واژه بسیار زیبایِ "درون آخته" و برابرِ واژه "ابژه" واژه یِ"برون آخته" می باشد. می توان برآخته و درآخته نیز بکار برد. این واژگان از دو نسک ( کتاب ) سنجش خرد ناب کانت و تراکتاتوس ویتگنشتاین
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
هر دو ترگویه ای از بزرگمرد شمس الدین ادیب سلطانی برگرفته شده است. همچنین می توان کارواژه هایِ "درآختن" و "برآختن" را از آنها پی گرفت.
﴿object﴾ ابژه ﴿در لاتینobjcere : به معنى خود را در برابر چیزى گذاشتن﴾، چیز، موضوع. ׳ ابژه، در برابر سوبژه یا ذهن، آن است که درباره اش گفته مى شود، بر خلاف سوبژه یا ذهن که خود گوینده است. ابژه مى تواند فکر شود، ولى سوبژه فکر مى کند. ׳ ابژه در پایان سده هجدهم مفهوم تازه اى مى یابد: ابژه یعنى آنچه که در برابر سوبژه ﴿ذهن﴾ است. با این ایده، ابژه بودن سوبژه مفهوم خود را از دست مى دهد و واگرایى میان سوبژه و ابژه به کیفیت تازه اى مى رسد. در سده نوزدهم، مفهوم هاى ابژه و سوبژه آشکارا وارد فلسفه شده و بعد تازه اى یافتند. ׳ جان لاک و لایبنیتس، کنش هاى فکرى را هم ابژه اى براى سوبژه مى بینند. ابژه به هم پیوسته، پدیده اى است که از ابژه هاى مختلف تشکیل شده باشد. ׳ در دوران ما با تکامل تئورى سیستم ها، ابژه به مفهوم عنصرهاى به هم پیوسته اى است که به شکلى اندام وار ﴿ارگانیک﴾ با یکدیگر در پیوند هستند.
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
آن چیزی که ذهن ان را میشناسد.
اوبژه در اصطلاح زیبایی شناسی به معنای "موردِ شناسا" یعنی چیزی که مفعول است و مورد درک و شناخت قرار میگیرد است و در مقابل کلمه سوبژه به معنای "فاعل شناسا" است.
اُبژه یا آویژه ( به فرانسوی: objet ) یک اصطلاح در فلسفه نوین است که معمولاً در برابر سوبژه به کار برده می شود. سوبژه مشاهده کننده و آویژه آنچه است که مشاهده می گردد. از دیدگاه فیلسوف های مدرن نظیر رنه دکارت، آگاهی حالتی از شناخت است که شامل سوبژه و چندین آویژه می شود که ممکن است وجود مطلق نداشته باشند یا به سوژه ای که مشاهده شان می کند وابسته نباشند.
... [مشاهده متن کامل]
آویژگی حالتی از بودن یک آویژه است. آویژگی ویژگی ها و ارتباطات میان آویژه ها را تعریف می کند.
... [مشاهده متن کامل]
آویژگی حالتی از بودن یک آویژه است. آویژگی ویژگی ها و ارتباطات میان آویژه ها را تعریف می کند.
ابژه ﴿در لاتینobjcere : به معنى خود را در برابر چیزى گذاشتن﴾، چیز، موضوع. ׳
ابژه، در برابر سوبژه یا ذهن، آن است که درباره اش گفته مى شود، بر خلاف سوبژه یا ذهن که خود گوینده است. ابژه مى تواند فکر شود، ولى سوبژه فکر مى کند. ׳
... [مشاهده متن کامل]
ابژه در پایان سده هجدهم مفهوم تازه اى مى یابد: ابژه یعنى آنچه که در برابر سوبژه ﴿ذهن﴾ است. با این ایده، ابژه بودن سوبژه مفهوم خود را از دست مى دهد و واگرایى میان سوبژه و ابژه به کیفیت تازه اى مى رسد. در سده نوزدهم، مفهوم هاى ابژه و سوبژه آشکارا وارد فلسفه شده و بعد تازه اى یافتند. ׳
جان لاک و لایبنیتس، کنش هاى فکرى را هم ابژه اى براى سوبژه مى بینند. ابژه به هم پیوسته، پدیده اى است که از ابژه هاى مختلف تشکیل شده باشد. ׳
در دوران ما با تکامل تئورى سیستم ها، ابژه به مفهوم عنصرهاى به هم پیوسته اى است که به شکلى اندام وار ﴿ارگانیک﴾ با یکدیگر در پیوند هستند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)