ابوهاشم
لغت نامه دهخدا
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ )پدر فخرالدوله رئیس همدان بزمان طغرل بن محمد از سال 525 هَ. ق. رجوع به فخرالدولةبن ابی هاشم... شود.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) ابن ظفر.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) ابن عتبةبن ربیعةبن عبدشمس القرشی. خال معاویةبن ابی سفیان. صحابی است و او بیوم الفتح قبول اسلام کرد و نام او شیبة یا هشیم یا مهشم است. ابوهریره گوید: او مردی صالح بود و به روزگار معاویة درگذشت. و دختر او ام هاشم یا ام خلف زوجه زیدبن معاویة و مادر معاویةبن یزید است. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 299 شود.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) ابن معتمد علی اﷲ عبادی. رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی اﷲ... شود.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) اسحاق بن عیسی البصری. محدث است و هناد ابی سری از او روایت کند.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) اسماعیل بن کثیر. محدث است و یحیی بن سلیم از او روایت کند.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) اسماعیل حمیری. شاعر مشهور عرب ( سیّد... ). رجوع به اسماعیل ( سید... ) حمیری... شود.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) بشیربن محمد شامی سکونی. محدث است و از او سلیمان ابی سلمة الخبائری روایت کند.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) حابس بن عمر. رجوع به ابوهاشم سعد سنجاری... شود.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) حرّانی. یکی از بلغای زبان عرب. ( ابن الندیم ).
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) حسن بن عبدالرحمن از ائمه زیدیه وسید یمن ( 426- 430 هَ. ق. ). رجوع به حسن... شود.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) خالدبن یزیدبن معاویةبن ابی سفیان اموی. رجوع به خالد... شود.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) داود. رجوع به داود ابوهاشم... شود.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) داودبن قاسم بن عبیداﷲبن طاهر. شریف مدینه. رجوع به داود... شود.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) دوسی. از روات است.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) رمانی. یحیی بن دینارواسطی. محدث است و از ابی العالیه حدیث شنیده است.
ابوهاشم. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) زاهد بغدادی. از اقران ابی عبداﷲ البراثی. و معاصر سفیان ثوری است. رجوع به صفةالصفوه چ حیدرآباد دکن ج 2 ص 172 شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] ابوهاشم (ابهام زدایی). ابوهاشم ممکن است یکی از این دو شخصیت باشد:
wikishia: ابوهاشم_(ابهام زدایی)
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید